حدیثه حدیثه ، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره
محمدمحمد، تا این لحظه: 10 سال و 23 روز سن داره

قشنگترین هدیه های خدا............

یه اتفاق خیییلی بد.........

چند شب پیش محمد طبق معمول که یه جا اروم نمیگیره داشت از میز تلفن دستشو میگرفت مدام بلند میشد......یهو همچین بدجور افتاد که دوتا دندون پایینش  لثه بالاییش رو شکافت ........اول فکر کردم سرش به جایی خورده اما یدفعه دیدم دهنش پر خونه............ وای که نزدیک 1ساعتی هر کاری میکردم خونش بند نیومد همش چیزی میکرد تو دهنش دوباره خونی میشد . به هر ضربی بود خوابوندمش وبا دستم یکم دهنشوباز نگه داشتم خونش سریع قطع شد شیطون با همون وضع مدام اینطرف و اونطرف میرفت یکسره مجبور بودم دنبالش باشم جایی رو نجس نکنه خدا خیلی رحم کرد اتفاق بدتری نیفتاد.........شوک وحشتناکی بود.....
2 اسفند 1393

زیارت قبول.........

اخرین باری که رفتیم حرم...........خیلی اذیت کردی...خوب خوابت میاد بگیر بخواب چرا جیغ و داد راه میندازی! اقای دوربینی! ...
1 دی 1393

بالاخره......

بالاخره ادر اقا محمد معجزه رخ داد و تو9 ماهگی یکی از دندوناش در اومد و تنبل خان تازه خودشو روی دستاش بلند میکنه و دنده عقب میره ............تازه شاکی هم میشه که چرا دارم دور میشم و میزنه زیر گریه اینجا باغ باباییه .........خودشون نبودن ...رفتیم یه سر بزنیم ... ...
29 آذر 1393

گل کاریهای حدیث خانوم ........

چند روز پیش حدیث خانم چنان داداشی رو بغل کردند و با کله به زمین فرود اوردن که کلا مخش جابه جا شد ... حدیث عادت داره هم از کنار هر بچه ای رد میشه دوتا لپاشو فشار میده...مهمون داشتیمو خواهر جونم طبق معمول اومد دودستی لپهای داداشیشو فچار داد و نشست بچه مهمونامونم به تقلید از حدیثه با دوتا دست کوبوند  هاااااااااااااا تو صورت طفلی ....محمد چنان چشاش گرد شد بچم گیج مونده بود ....چی شد ....از کجا اومد... واسه چی .............. خلاصه اینکه از این ضربه فنی ها خیلی خورده.....   ....تا کی بزرگتر بشه  تابتونه از خودش دفاع کنه........الله اعلم. ...
3 آذر 1393